وطن
به حادثه ای
از جاده ای
که کوه هایش
همچون چربی های ِ اضافه ی پیرزنی
چروکیده
روی زمین می خَزند
و دشت دشت دشت
موج می زند
مزرعه های ِ پاییز دیده
از غریب شهرهای دور می گذرم
می گذرم
از مرزی
سبز می شود
پاییزش
دسته دسته برگ های ِ سبز و زرد و نارنجی و قرمز است
که گُل گُل ، تن ِ کوهش را
چون دختری
بر تن کرده لباس ِ ابریشمین
به انتظار نشسته
نظرات
ارسال یک نظر