دنیا هیچ جایش، هیچ طور نمی شود

این روزها واقعن هیچ کاری نمی کنم، کلی ایده دارم و کلی تصمیم، اما نمی شود.

همه چیز زندگی ام به هم ریخته و شلوغ است، نمی توانم جمع شان کنم. کاری را که به سادگی می شد انجام داد، اینقدر رنگ و لعاب به آن داده اند و درگیر زوائد کرده اند که تنها آرزویم این است که زودتر تمام شود و خلاص شوم. همیشه همینطور بودم، همیشه ، همه چیزهای دست و پاگیر برایم مایه عذاب بود، برای همین نمی توانستم از خیلی چیزها در زندگی لذت ببرم، و هیچ وقت هم علت درگیری این همه آدم را با این اتفاقات مسخره در زندگی نفهمیدم .

دوست دارم چشم هایم را ببندم و باز کنم و ببینم همه ی این رفتارهای مسخره که آداب و رسوم می دانیمش و آن را جزئی از فرهنگ خود می دانیم زودتر تمام شود و از شرش راحت شوم.

این را هم نمی فهمم، این رفتارهای من در آوردی و این عقاید خرافی و این مزخرفاتی که ذهن جامعه را مسموم کرده از کجای ملت در می آید. راحت زندگی کردن، راحت بودن ، شاد بودن را خودمان هم از خودمان می گیریم.

کمی ساده تر هم اگر زندگی کنیم، دنیا هیچ جایش، هیچ طور نمی شود.

نظرات

  1. چشمتو ببند و باز که کردی فکر کن همه رو دور ریختی، هر آدمی هم که با اون خصوصیات دیدی بریز دور، زندگی اینقدر لذت بخش میشه که فکرشو هم نمیتونی بکنی، فقط گاهی اونقدر تنها میشی که به خودت میگی ایکاش تو هم چشمتو بسته بودی و خوشبخت بودی. گاهی اوقات اونقدر تنها میشی که گاهی مجبوری فاحشگی محبت بکنی، گاهی اونقدر تنها میشی که از خوب بودنت بدت میاد. اما همیشه یه چیزی هست، اونم اینه که تحمل یه سختی از تحمل هزار تا سختی بهتره، و چه بهتر که سختیه به خودت وارد بشه، تا به اطرافیانت، حداقل شب که میخوابی خیالت راحته که تو به میزان بدی دنیا اضافه نکردی...

    پاسخحذف
  2. این جا وادی طوی ست انگار
    سرزمین مقدس من !

    پاسخحذف
  3. تولد منی/ بی سبب نیست که هرچه بیش قدم پیش می گذارم/ از من دورتر میشوی/ تو لحظه ی تولد منی !

    شمع
    فوت
    دست دست
    تولدت مبارک !

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار