من فقط یکی بودم

به آدم هایی که توی زندگیت آمدند نگاه می کنم
به همه آن زن ها
به همه آن دخترکان لولی وش

اعتراف می کنم
بعضی هایشان زیبا بودند
تعدادی آدم های فهمیده ای بوده اند
یکی، دو نفرشان نگاه کنجکاوانه تو را زنده می کردند
بعضی ها هم پای تو بودند.

تو محو آن ها بودی
وقتی گرمای نگاهت از من رفته بود
تو هیچ وقت این را نفهمیدی
گرمای نگاهی که رفته بود


من اما فقط صبور بودم
که با همه شان خاطره داشته باشم
از تو
وقتی که سرت را بر شانه هایم می گذاری

نظرات

پست‌های پرطرفدار