نوشتن که دلیل نمی خواهد.

دیروز دومین جلسه ورزشم بود. تا به حال هیچ وقت از ورزش کردن حس و حال خوبی نداشتم اما این بار همه چیز فرق می کند. دلیلش را نمی دانم ، اما شاید اگر بخواهم بیشتر به دلیلش فکر کنم ، باشگاهی نزدیک به ایده آل هایم در رشت پیدا کردم. جایی که سرویس بهداشتی مناسبی دارد ، برای دستگاه مجبور نیستی صف بایستی، تمیز است و نظافت در آن مهم است. دستگاه هایش سالم است و درست کار می کند ، اگرچه در مقایسه با درآمدی که من دارم هزینه شهریه ماهیانه اش زیاد است ، اما برای منی که زیاد اهل رفت و آمد و خرج کردن برای مهمانی رفتن و این ها نیستم و حال حوصله اش را ندارم ، خیلی گران تمام نمی شود.
هر زمان پشت سیستمی می نشینم که فیلتر شکن دارد و کارم را راه می اندازد ، اول می آیم و سری به جبران جبران ناپذیرم می زنم. یکی از معدود چیزهای قدیمی که هنوز دوستش دارم و در آن احساس آرامش می کنم. هنوز هم بعد از گذشت سال ها از شبکه های مجازی و رسانه های تلگرامی! از این در آن  ها پستی بگذارم یا کامنتی بنویسم عذاب وجدان دارد و برای من وبلاگ نویسی هنوز حس و حال خودش را دارد، حالا چه بخوانم و بقیه وبلاگ ها را مرور کنم ، چه کسی مرا بخواند یا نخواند. این جا بیشتر یک دفتر یادداشت روزانه است که حس و حالم را با دیگران در آن تقسیم می کنم، دیگرانی که شاید این روزها زیاد اینجا یادشان نباشد، اما بالاخره این وبلاگ حالا حالا ها هست و من از بودنش حس خوبی دارم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار