ذهن درد - 1

بعضی آدم ها ذاتن بد بخت هستند، نه شانس درست و حسابی توی زندگی دارند و نه تعقل و تدبیری که آن ها را از گودال های زندگی بیرون بکشد.

این آدم ها همیشه تحت فشارند، با همه چیز مثل یک بحران رفتار می کنند، از آدم های اطرافشان می ترسند ، چون به هیچ وجه نمی توانند مختصات این آدم ها را توی زندگی شان پیدا کنند و اگر بنا به اتفاق مختصات کسانی را توی زندگیشان پیدا کنند ، همیشه هراس دارند که این فرد از جایش تکان بخورد ، برای همین خودشان را راکد می کنند ، مبادا این فرد از جایش تکان بخورد.

ساکن کردن خودشان میشود ابتدای تعفن شان ، کم کم می گندند و آن آدم هایی که نباید مختصاتشان تغییر می کرد ، جای شان عوض می شود...

اینقدر چه چه کنم چه کنم می کنند ، که عاقبتشان می شود درماندگی و افسردگی

نظرات

  1. تو خیلی خوب می نویسی صحر ... احساس می کنم همه ما آدما یه چنین شرایطی داشتیم ولی خیلی هامون یجورایی باهاش مبارزه کردیم و نخواستیم که بگندیم ..بوی گند خیلی ها توی این شهر بلند شد ....عق

    پاسخحذف
  2. azizam oon pargary ke ba rasme talaghye kamanha ,noghte ro bevojood miare fekr konam soozanesh dorost roo safheye kaghaz gharar dade nashode bekhatere hamine ke gah godary jaye noghte ha paso pish mishe.in movaghatye azizam.chon hamishe ye daste ghodratmand hast ke bekhad oono dorost sare jash gharar bede.pas na omid nabash.peyman

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار