رنگ های تو

من رنگ های تو را دوست دارم

زندگی خوش به حالش می شود هروقت

تو آبی می پوشی و من

قدم هایم را صورتی بر می دارم

هر وقت مسافری زیر باران قدم می زند

و من چترم را با او قسمت می کنم

وقتی تو مسافر می شوی

و دست هایم چتر باران خورده ای

که منتظر آفتاب داغ تن توست.



زندگی خوش به حالش می شود

وقتی صدای پایی

توی خیال خواب آلود شب های تاریک کوچه های یک شهر می پیچد

و عطر تن اش از زیر پنجره اتاقم رد میشود

خوابم را با خودش می برد

وقتی تو ، رویای خیال خواب آلود کوچه می شوی

و من محو عطر تن تو



زندگی خوش به حالش می شود

وقتی راننده ی آخرین اتوبوس شهر

اتوبوس صورتی اش را توی خوابگاه اتوبوس ها می خواباند

تو آرام و روشن توی تاریکی شب تمام شهر خیالم را سفر می کنی

و یک جفت ، کفش های زرد کودکی را که توی اتوبوس جا مانده

توی خیال من می چرخانی



زندگی خوش به حالش می شود

وقتی کودکم

کفش های زرد و کوچک و گلدارش را در دست های تو می بیند

زرد کوچک را که می پوشد

تلو تلو خوران پابه پای تو می دود

و دست هایت را می گیرد.



من رنگ های تو را دوست دارم

وقتی سبز می پوشی

انگشت هایت جوانه می زنند

و شکوفه های سپید گونه هایم را نوازش می کنی



من رنگ های تو را دوست دارم

زندگی خوش به حالش می شود

وقتی تو باشی

وقتی همه ی رنگ های زندگی من تو باشی

زندگی خوش به حالش می شود...

نظرات

  1. شعرت چقدر دلنشين مي شود
    وقتي رنگي مي نويسي
    آبي
    صورتي
    زرد
    سبز
    . . .

    پاسخحذف
  2. zendegi hamishe khosh behalash ast, chon hamishe dar hale bazist

    nemidanam in bazi az sheytanate khodast ya ke az khodaiie sheytan

    agar danesti in dastan ra, gheseash ra az baraye man begoo

    az bar begoo

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار