دور و دیر

خیلی دوست دارم برگردم و باز مرتب این جا بنویسم، ولی مشکل این جاست که مثلن همین امروز از صبح حداقل بیست خط مطلب نوشتم، ولی اینقدر همه چیزش غم و ماتم بود، حوصله نداشتم بذارمش رو وبلاگ.ترجیح می دم سکوت کنم.
ولی خوب قضیه زندگیم اینه که دوسش دارم. وقتی پیشمه، دقیقن مثل عکسم با روسری آبی ترکمنی ، چشمام می درخشه، طوری که حتی خودمم از برق چشمام به وجد میام. از امیدی که توش هست، برای گرفتن دستاش که امیدوارم خیلی دور نباشه یا خیلی دیر نشه.

نظرات

  1. همیشه خوب مینویسی
    حتی وقتی ترجیح میدی سکوت کنی . . .

    برقص، گویی کسی تو را نمی بیند ...

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار