هفت هشت تا پنجاه و خورده ای

دلم یه تولد می خواد، یه تولد بزرگ ، یه تولد یه عالمه بزرگ. دلم می خواد تو هم باشه، با یه کادوی بزرگ ِ بزرگ که من بتونم به همه ی عالم نشونش بدم و به همه بگم تو هستی. کاش می تونستم به همه بگم که دوست دارم. کاش این همه دور نبودی.

من آروم آروم راه می رم، اونم که دیوونه شده و زده به سیم آخر... هوا خوبه و دلتنگی هام زیاد.

چه روز خنده داری بود!

اتاق کوچولو به یه عالم کتاب و خرت و پرت دیگه ، که پنجره بزرگش که تقریبا به اندازه یه دیوار اتاقه با یه پارچه زرشکی رنگ پوشونده شده. با سه تا میخ گنده دارش زدن به بالای میل پرده.

یه تخت خواب فلزی با دو سه تا بالش و دو سه تا پتو که چسبیده به گوشه دیوار و زیر پنجره . اگه دقت کنیم می تونیم توش یه دختر و ببینیم که خوابیده و همه موهاش پخش شده رو صورت و بالشش!

وو...وووووو.. وو...وووووو.. وو...وووووو.. وو...وووووو.. ( صدایی که ویبره موبایل که تو اتاق می پیچه )

دختر دستشو می برم زیر بالش ها و دنبال گوشی می گرده

دختر : هان؟! سلام ( با صدایی خواب آلود و چشم هایی بسته)

شخص تماس گیرنده : سلام خانمی! خوبی؟ خوابیدی؟ پاشو تنبل

دختر :نه، بیدار بودم (داره عین سگ دروغ می گه )

شخص تماس گیرنده : باشه . حالت خوبه؟ امروز برنامه ات چیه؟!

دختر : تو کجایی؟

شخص تماس گیرنده :با مامان اومدیم خرید.

دختر :من حالم خوب نیست احتمالا صبح نرم بیرون ، اما عصر می رم و می بینمت.

شخص تماس گیرنده : باشه، حالت چرا خوب نیست؟

دختر :همینطوری خسته ام و سرما خوردم.

شخص تماس گیرنده : راستی " هفت " و دیدم دیروز می خواستم بخرم اما نخریدم ، تو رفتی بیرون بخر ، یکی هم برای من بگیر.

دختر : نه ، هفت الان نیومده که ، دیر تر میاد!

شخص تماس گیرنده :نه خودم دیدم دیروز دکه روزنامه فروشی سر چهار راه داشت!

دختر :باشه ، حالا چرا؟!

شخص تماس گیرنده : هیچی بابا، لغو امتیاز شد، دیگه چاپ نمی شه!

دختر : چرا خب؟!

(صدای چخ چخ روزنامه میاد که داره ورق می خوره )

شخص تماس گیرنده :به خاط چاپ عکس های بد از آدم های فاسد

دختر :ای بابا!

شخص تماس گیرنده :...

دختر :...

شخص تماس گیرنده :...

دختر :...

شخص تماس گیرنده :...

دختر :...

شخص تماس گیرنده :...

دختر :...

شخص تماس گیرنده :...

دختر : باشه ، که اینطور، بهت دیر تر زنگ می زنم. خدافظ

شخص تماس گیرنده : باشه، خدافظ!

- آرش سیگارچی برای گیلانیان به من میل زد و یه مطلب نوشت! پس پیش به سوی گیلانیان.

- امروز پیش سیاوش یحیی زاده رفتم و براش مجله های قدیمی هفت و بردم!

- سرما خوردگی واقعا چیز بدیه!

- دلم برات تنگ شده

- لعنت به آدم گیر و دیوونه!

- جا خالی های بالا رو خودتون پر کنین لطفا!

- از عید با تمام وجود متنفرم!

- از تعطیلات هم همینطور، مخصوصا با بازی یه آدم دیوونه که می تونه کوچکترین خوشبختی رو به بزرگترین بد بختی تبدیل کنه

- فعلا خدافظ

نظرات

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار