وقتی دوری، تنهایی نزدیکه
تابستان
لعنتی همیشه برای من عاشقانه بود، پر از شعر، پر از یاد، پر از بوسه های وسوسه
انگیز و هولناک، پر از پر شدن و خالی شدن های مکرر روزها، پر از وسوسه ها، پر از
ایستادن ها زیر آفتاب به انتظار تو، پر از خوشبختی که توی نگاه تو مکرر می شد و می
شود و خواهد شد.
پر از
من، پر از تو ، پر از مایی که هر روز نزدیک تر می شود، هر روز ماتر می شود و دوست
دارم تمام نشود، که تمام تلاشم را می کنم که ادامه داشته باشد، تنها با تو، که این
خوب ِ عاشقانه آبی ِ ملایم داغ تابستانی ام باید با تو ادامه داشته باشد، پر از
بوسه، پر از دوست داشتن، حتی به قیمت زیرپا گذاشتن زندگی.
نظرات
ارسال یک نظر