شهرزاد
+ بازی جالبی بود. از مرور عکس های قدیمی ، آلبوم هایی که تصاویر آدم های توی آن ها را باید کم کم با یاد آوری محل خاکسپاری شان به یاد بیاورم لذت می برم.
+ فکر کن وقتی میان آن همه عکس های قدیمی که سال های خوبی را یادم می آورد ، برگ معافیت از خدمت پدربزرگم را پیدا کردم که در سال 1331 صادر شده بود و یا برگه پایان تحصیلات دوره ابتدایی در سال 1321 از وزارت فرهنگ صادر شده بود آن هم با معدل 14 ، در امتحانات متفرقه... هیچ وقت تاریخ اینطور برایم زیبا نبود.
+ کارهای بچه گانه ام برای تنظیم شجره نامه که با آن همه ازدواج فامیلی چیزی شبیه سیم ظرف شویی شده بود با سیم های در هم تنیده به جای شاخه های درختان و تسلیم من در برابر این همه ازدواج فامیلی.
+عکس پدربزرگ مادرم که فکر کنم سال 51 فوت کرد ، عکس های پدربزرگم وقتی خیلی جوان بود..خیلی خیلی و من کوچک بودم...خیلی خیلی...
+ و آخرش هم یک چرتکه قدیمی... که امروز از میان خرت و پرت های توی انباری مادربزرگم پیدا کردم ، خوب شستم اش و بعد حساب کردن را با آن یاد گرفتم. جمع و تفریق که آسان بود اما ضرب اش خیلی دردسر داشت و حواس جمع می خواست. حالا این " چرتکه " قدیمی که چوب اش پوسته پوسته شده دیگر به من تعلق دارد.
+ این چیز های قدیمی را دوست دارم.آن گوشواره الماس قدیمی را هم ...
+ و آلبوم ها پر بود از عکس های شهرزاد... دلم برایش تنگ شده، خیلی هم تنگ شده... . مدت هاست ذهن لعنتی ام در گیر این موضوع ست که آیا جهان دیگری وجود دارد؟ نه اینکه بخواهم انکار کنم..نه...اما گاهی وقت ها می ترسم. مخصوصا از وقتی که مرگ این همه ملموس خودش را در زندگی من نمایاند.
+ از پدربزرگم قول گرفته ام که یک روز با هم برویم " خواهر امام " و آن جا کلی خرت و پرت های دوست داشتنی و قدیمی بخرم.
پ.ن : این بود 13 به در من!
پ.ن : " خواهر امام " محله ای قدیمی که کهنه خر ها و مال خر های رشت در آن حضور دارند که در آن محل بقعه خواهر ِ ( فکر کنم امام رضا <ع> ) در آن قرار دارد.
پ.ن : دوستت دارم . همین!
پ.ن : عید تمام شد
پ.ن : دلم می خواهد دو دستی بزنم توی سر پ...
مانده ام
پاسخحذفچگونه تو را فراموش كنم
اگر تو را فراموش كنم
بايد
سال هايي را نيز كه با تو بوده ام
فراموش كنم
دريا را فراموش كنم
و كافه هاي غروب را
باران را
اسب ها و جاده ها را
بايد
دنيا را
زندگي را
و خودم را نيز فراموش كنم
تو با همه چيز درآميخته اي !
روحش شاد !