پیچک

باز استرس لعنتی خونه شروع شد...

باز دارم می لرزم

باز پشت این کامپیوتر نشستم و می لرزم

باز داره همه ی این ها تکرار می شه

دعوا های چرت و پرت و احمقانه

خدایا من از خونه متنفرم

من راه را برای داشتن ات گم کرده ام انگار

پیچک های اضطراب و دلهره

از چهار ستون قامتم

بالا می رود

قلبم سقوط می کند

و پدر دست هایش را

نه برای نوازش دخترکی غمگین

برای راندن

برای ترساندن

برای خشم

بلند می کند

و من چه ساده

دلخوش می شوم به سایه ی دستی که بر فراز سرم

می چرخد

و چه ساده خرد می شوم

***

تو تصویر دوست داشتنم می شوی

تو رنگ هایت را توی هوایم پخش می کنی

و با تو

سایه ام را دارم

و حس خوب دوست داشتنت

که ستون های قامتم را

بر فراز عظیم ترین کوه های تنهایی

هنوز بر پا داشته

نظرات

پست‌های پرطرفدار