آواره ای از ....

در شرف نوشتن دومین داستان ام برای بچه کوچولو ها ( کودکان هستم ) همراه با تصویر سازی کار ها، امیدوارم این یکی دیگه خوب در بیاد. تازگی ها متوجه شدم که یکی از دلایلی که تو نقاشی هام و کارهام دچار مشکل می شم علاوه بر تجربه ی کم ام و یک کمی هم ناتوانی و... اون چیزی که فرصت تمرین و از من می گیره عدم وجود فضای مناسب و کافی برای این کاره! یعنی حتی یه میز هم ندارم که بتونم روش کار کنم! حتی زمین هم ندارم و بدتر از همه اینه که خواهرم عادت دار موقع درس خوندن باید راه بره و این دیگه اوج بد بختی منه که موقع همون کار هم رو تختم نشستم چون هی رد میشه و میره و میاد هی سایه میوفته اعصابم خورد میشه! فعلا دارم دنبال یه جا برای خودم می گردم که در این اوضاع بد مالی هیچ کس هیچ جایی برای کار کردن من نداره که بهم بده ، البته با یکی دو نفر صحبت کردم اما همه پول پیش می خوان اونم یه عالمه که من ندارم، از طرفی دلم نمی یاد که این کارا رو هم کنار بذارم ، چون تنها به امید همین کارا بود که زود کلک اون مکانیک لعنتی و کندم که به اینا برسم... خب امشب انگار خیلی غر زدم!

نظرات

  1. سلام سحر
    این ریتم نوشته هات رو مخصوصاً تو این بلاگ خیلی دوست دارم.خیلی صمیمی و دوست داشتنی و نزدیک می نویسی.همونطور که خودم هم زمانی اینجوری می نوشتم.منظورم نوع نوشته هاته نه نوع مطلبش. ولی واسم عجیبه که چرا اینقدر دچار زدگی-دوگانگی و نفرت شدی.مخصوصاً در زندگی شخصی خودت.البته قبلاً یه چیزایی گفته بودی و همین جا هم یه چیزایی اشاره کردی. ولی واقعاً این تنش تو زندگیت اینقدر زیاده که اینقدر اعصابتو به هم ریخته؟ یعنی فکر می کنی واقعاً بقیه آدمها زندگی خیلی راحت و بی دغدغه ایی دارند؟ فکر نمی کنی که بشه با چشم پوشی از بعضی چیزها و خواسته ها (خصوصاً در برهه ای از زمان) فعلاً زندگی شادابتر و با آرامش بیشتری رو داشت؟
    احساس می کنم که باید بشینی و یه جای خلوت دقیق فکر کنی. احساس های کودکانه رو هم کنار بذاری.یعنی به اندازه سنت فکر کنی.نه بالاتر و نه پایین تر. امیدوارم با اطرافیانت بهتر کنار بیای و در کنارش بدون نفرت و ذهن درگیر به زندگی توأم با موفقیت بیشتر ادامه بدی.

    یکی از هم دانشگاهیهای سابق

    irani.amir AT gmail DOT com

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار