عاقبت الهی nemesis
ترجمه ی یکی از اشعار پوشکین
" سحر اخوان "
الکساندر پوشکین
Alexander pushkin ... nemesis
اگر در خیابان شلوغ راه بروم
یا وارد کلیسایی پر ازدحام شوم
یا میان کودکان پر جنبش و جوش بنشینم
به افکار خودم فرصتی می دهم.
***
به خودم می گویم : سال ها فانی اند
با اینکه بسیار به نظر می رسند
همه ی ما باید آخر به زیر آن گنبد ابدی برویم
و این زمان برای بسیاری ، بسیار نزدیک است
***
وقتی به یک بلوط تنها می نگرم
با خودم فکر می کنم : پادشاه چوب ها
ممکن است بسیار بیشتر از سالهای سن فراموش شده ام زندگی کرده باشد
حتی بیشتر از پدران من
***
اگر کودکی را نوازش کنم
ناگاه می اندیشم : به خداحافظی
من جایم را به تو خواهم داد
من پژمرده خواهم شد، هنگامی که گل تو می شکفد
***
هر روز، هر ساعت
از روی عادت به دنبال افکارم می روم
سعی می کنم از روی عدد اش حدس بزنم
سالی که مرگ مرا می آورد
***
و کجا تقدیر ، مرگ را برایم رقم خواهد زد؟
در نبرد ، در سفر ، یا دریا؟
آیا دره مجاور
خاکسترم را خواهد پذیرفت؟
***
اگر چه بدن بی روحم
فرقی نمی کند که کجا بپوسد
با این حال در کنار روستای دوست داشتنی ام
هنوز دوست دارم که بیارامم
***
و بگذارید باشد ، کنار قبر
زندگی جوان برای همیشه در حال بازی خواهد بود
و طبیعت بی طرف ، بی تفاوت
با زیبایی اش تا ابد می درخشد
نظرات
ارسال یک نظر