درس+سربازی+ کار= ازدواج در صد سالگی... فرمول زندگی موفق در ایران

غروب بود و توی ماشین برای خرید داشتم جایی می رفتم. طبق معمول رادیو جوان روشن بود و گوش می دادم. یادم نیست کدام برنامه بود ، اما یکی از این ها بود که صدای شنوندگان رادیو و تلفن های شان را پخش می کنند و مجری های شان کلی سر زنده و شاد و بشاش اند و آدم در آن لحظه کلی انرژی می دود توی رگ و خون اش و این همه تناقض را حس می کند.

رادیو شادی می کند ، خودش را به زمین و زمان می کوبد که نمی دانم این خنده های تصنعی را بنشاند روی لب آدم ها ، در مقابل ، آن طرف شیشه های ماشین ، مردمی که در گذر از کوچه و خیابان اند و غم و غصه توی صورتشان می دود.

از این ها که بگذریم ، لا به لای تلفن های پخش شده ، یک آقایی تماس گرفته بودند ، با حرف هایی که زد 24-25 سال بیشتر نداشت. در زمینه های مختلفی مثل کامپیوتر و مکانیک خودرو و... تخصص داشت، فوق دیپلم یکی از این رشته های فنی را داشت ، ازدواج کرده بود و یک فرزند داشت و در حال حاضر سرباز بود. تمام حرفش هم این بود که از ساعت 6 صبح که می رود پادگان تا ساعت 6-5 که بر می گردد، دیگر جایی او را برای کار نمی خواهند ، رمقی هم ندارد برای کار کردن. تنها درخواست اش این بود که این زمان سربازی را طوری به افرادی که این گونه مشکلات دارند تخفیف دهد.

تلفن که قطع شد ، خانم مجری آمد و کلی سر ذوق و شاد بود گفت: " این آقا چرا همه کار زندگیش بر عکسه ، خوب مجبور بود ازدواج کنه؟ میذاشت سربازی ش تموم می شد و بعد می رفت زن می گرفت " شاید حرفش برای یک آدم در این کشور حرفی منطقی باشد اما می خواهم چند جمله را به حرف هایش اضافه کنم. " خوب چه ایرادی داشت ، چرا ازدواج کرده ، این همه دختر که هست ، می رفت دختر بازی و عشق و حالشو می کرد و بعد زن می گرفت ، وقتی همه کارشو کرده بود ..."

اصلا به اسلام و قوانین اش کاری ندارم که چه تاکیداتی بر ازدواج کرده ، به درست یا غلط هم احادیثی این طرف و آن طرف می شنویم که بر ازدواج تاکید می کنند. در کشور های اروپایی هم که ما آن ها را بی دین می دانیم ، نگرانی زیادی برای از بین رفتن بنیان خانواده در بین متفکرین و جامعه شناسان وجود دارد. همه و همه به دنبال این هستند که قوام از دست رفته خانواده را در تمامی کشور ها به این کانون اجتماعی باز گردانند. در تاکید نقش خانواده و تربیت نسل های نو نیز شکی وجود ندارد. این همه همایش و سمینار و برنامه های مختلف می گذارند تا این کانون را احیا کنند ، اما یک نفر می آید و با حرف هایی که تنها نشانه جو گیر شدن است ، تحلیل هایی می کند که هیچ عقل سلیمی آن را قبول ندارد.

هرچه با خودم فکر کردم ، دیدم نمی توانم حرف های این خانم مجری را توجیه کنم، مشکلات سیاسی و اقتصادی ما در کشور باعث شده که مسیر زندگی مان از حالت تعادل خارج شود ، برای رای دادن و همه و همه ی این فعالیت ها در کشور ، باید همه ی مردم هماهنگ شود ، همه باید همکاری کنند، اما برای ابتدایی ترین حقوق یک انسان هیچ کاری نمی شود که هیچ ، اگر کسی هم بخواهد درست زندگی کند آنقدر نحوه ی زندگی اش را زیر سوال می برند که ...

نظرات

  1. کاملا باهات موافقم. به نظر من هم این حرف توجیه که نداره هیچ معلومه اصلا از روی فکر هم زده نشده. همین جور خواسته یک چیزی بگه.

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار