مارمالاد زردآلو
فکر ک____ن.... تمام دیشب داشتی تو مغزم، جلوی چشمم وول می خوردی و تا خود صبحه نخوابیدم که هیچ، هنوز هم خواب نیومده تو چشمام، هر چی نگات کردم که یه دقیقه آروم بگیری، انگار نه انگار. دلم هم نمی یومد که دست و پاتو بگیرم و بنشونمت گوشه تخت ، بعد چشامو ببندم و مطمئن باشم که تکون نمی خوری... هم دلم نیومد و هم اینکه زورم بهت نمی رسید.
هیچی... حالا همینطور از صبح منتظرم که خوابم ببره! فکر کن چقدر بده که آدم برای خوابیدن باید انتظار بکشه...
هوووم! الان دارم مارمالاد زردآلو با چایی داغ تو یه لیوان برگ برگی می خورم و جلوی چشمام ، پشت این منیتور ، یک پنجره بزرگ رو به یه باغ هست که داغی این چایی و شیرینی مارمالاد و آفتاب آسمون و سبزی درختا و خنکی باد این ایرکاندیشنر تو این گرما و شرجی مرداد رشت نمی دونی چقدر خوبه ، و چقدر جات خالیه...
Do you know that pink strawberry girl
Who ever kiss your smiles, dear
And her soul walks with you all miles
From heart to your unique smile
Can you feel the cool body of her?
With pink lips, eyes, and hair
Did you ever see her smile's dance?
On safe pink face with mysterious romance?
Have you ever find heat of her touch
On your hot sun-tanned arm
?Can you feel the cool body of her
پاسخحذفNo i cant even imagine
that makes me a dead man
when i'm goin to think about it
it will never let me go
and make my mine full of itself