آرزو

روزهای زیاد خوبی نیست ، حالم اما خوبه ، دلم سفر می خواد ، یه جا بالای کوه ، یه جا وسط دریا ، یا تو مرداب. نمی دونم یک کم تنوع می خوام، شاید هم به قول بعضی ها " جو ام زیاد شده و دارم جفتک می ندازم " نمی دونم واقعا این کار من جفتک پراکنی هست یا نیاز به یک تغییر آب و هوا و روحیه . حوصله م زود از همه چیز سر می ره ، زود می خوام همه چیز تموم شه و بعد شروع شه، گرچه مرض پرش از شاخه ای به شاخه دیگه رو دارم و اینو انکار نمی کنم اما تا به حال نشده بود که اینقدر کنترل این رفتارم از دستم خارج بشه چون دیگه برای این پریدن احساس نیاز نمی کنم ، چون برای کشف چیز های جدید نمی پرم ، برای فرار از این فلاکت می پرم و بدون هدف ، دارم خودمو به در و دیوار می زنم و اگه کمک همین دوست هم نبود که دیگه هیچی... می تونستم خودمو واقعا مرده فرض کنم.

نظرات

  1. يه جورايي فرار کردن ِ منم خيلي وقته دچار اين مريضي شدم...

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های پرطرفدار