امروزانه

امروز خانوم آزمایشگاه ( در راستای خانوم نقاشی ، خانوم ورزش ، خانوم بهداشت و اینا ) طی یک عمل کاملا جان سوز و جان کاه ، وقتی سرنگ به دست می خواست از من خون بگیره و من با خوش خیالی تمام ازش پرسیدم که دست چپ یا راست و اون با لبخند موذیانه و دلنشین اش گفت اینقدر آزمایشت زیاده که باید از هر دو تا دست خون بگیرم ، فهمیدم بعدش تا چند ساعتی غش و ضعف خواهم داشت. امروز صبح دور اول دکتر بازی و آزمایشگاه بازی های من تموم شد و فردا صبح این مسابقات با حضور در یک رادیولوژی و همینطور یک آزمایشگاه دیگه ادامه داره. فعلا بعد از ماجرای قاطی کردن قلبم ، بقیه اعضا هم افتادن به روغن سوزی یا آب و روغن قاطی کردند.

امروز داشتم فکر می کردم که اگه مردنی هستم با این اوضاع خراب در اولین فرصت یه پول قرض بگیرم از یکی و برم باهاش جاهایی که نرفتم ببینم و بگردم و خوش بگذرونم. یعنی فکر می کنی بعد گرفتن جواب آزمایش و خیط بودن اوضاع این قدر مرد هستم که با قضیه کنار بیام و این کار رو کنم؟

نمی دونم که....! اینا رو هم همینطوری نوشتم... محض اینکه حرفی زده باشم امروز.... جالب اینکه که پارسال تابستون یه داستانی نوشتم و بعد به واقعیت پیوست و فکر کنم این داستان لامپ هم احتمالا داره برا خودم تعبیر می شه! تا خدا چی بخواد و چی صلاح بدونه.

نظرات

پست‌های پرطرفدار